خواستم که شیدایت کنم..

خواستم كه شيدايت كنم مفتون چشمانت شدم
در عشق رسوايت كنم پاي بند پيمانت شدم
خواستم سخن از دل بگم
ديدم دل ميبري ، دين ميبري ، مومن به ايمانت شدم
گفتم مرحم نهم بر زخم خويش سازش كنم با اخم خويش
بيهوده بود تجويز من محتاج به درمانت شدم
خواستم پنهان كنم اين راز را اين سوز و اين گداز را
غافل كه من انگشت نماي شهر و سامانت شدم
مي دوني خيلي وقته كه رفتي
دلمو تكه تكه كردي
مثل يك تكه بلور من و از عمق وجودم ذره ذره كردي
يادته گفتي به من كه عاشقي
حالا باش ببين چه وعده كردي
تو گفته بودي طبيب دل بيماراني
پس طبيب دل من باش كه بيمار توام
تو هم رفتي رها كردي دلم را
دو صد چندان نمودي مشكلم را



نظرات شما عزیزان:

saghar
ساعت5:47---27 مهر 1390
سلام آجی جون!چی شعرخوشملی بود!وبتم خوشگله عزیزم!وب منم بیاخوشت اومدبلینکم پی ام بزارلینکت کنم

نگار
ساعت16:48---25 مهر 1390
سلام. نگار هستم آبجیه گلم وبت چقد خوشگله.

Pe3are Tanha
ساعت19:01---22 مهر 1390
من عاشق نیستم !
فقط گاهی حرف تو که می شود
دلم مثل اینکه تب کند، گرم و سرد می شود
توی سینه ام چنگ می زند
آب می شود،تنگ می شود

اما من عاشق نیستم ...!!


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







یک شنبه 22 / 7 / 1390برچسب:, |